۱۳۹۶ آبان ۱۵, دوشنبه

سرد


نمی دانم در کدام وسعت پنهانی
می توانی در فاضلابی باشی
شاید هم در سبزترین جای ممکن
هر کجا که هستی
در بر گرفتن دنیایت را لمس می کنم
ترس زیبایت را همچنین
رشته ای از ابرها گذشتند
پیغامی درونشان گذاشتم
آنقدر بلند بخوانشان تا سیل شود
نابود شود، هر آنچه تو نیست
کم بمیرد، زیاد محو شود
گوسپندان چوپانم کرده اند
گفته ام زمین سرد است
گفته ام، گرمای شما، ترس دارد
تمام زیبایی اش
هم
درون ترس اش است
ولی گوسپندانمان حتی نمی فهمند
بدون ترست چوپانشان سایه ای سرد است
ای عزیزم بدان، اگر درون ابرها چیزی نبود
ترس هست


هیچ نظری موجود نیست: