۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

صدای چشم [1]


عشق به لذت
عشق به کینه
عشق به عشق
عشق به طبیعت
عشق به صدا
عشق به انتقام
عشق به جاودانگی
عشق به زیبایی
عشق به نفرت
اینجا جاییست که عشق تولید می شود
و از آن راه رسوخ پیدا می کنیم
زنده را مرده می کنیم تا در کنار ما بخوابد
خواب با عزت را به تو بخشیده
حیات پست تو را می گیریم
با چشمانی بسته من را می پذیری
که آخرین چراغ تاریکی ات هستم
در آغوشت می کشم
با طوفانی بر خود می کِشَمَت
باید با نفرت یکدیگر عشقبازی کنیم
تا جوهره ی دیگری از ترازو تولید شود
ترازویی که آدم می بلعد

۱۳۹۲ فروردین ۱۵, پنجشنبه

زندگی زیباست


زندگی زیباست آری
سرشار از امید است..
سرشار از لحظات شیرین
سرشار از خوشی ها و لذتها
حتی سرشار از لحظات تلخی که خاطراتشان آدم را می خنداند
آری زندگی زیباست
اما مردگی نه
مردگی اما سرشار از مردن و مردن است
مردن در هر لحظه
مردن در گذشته ، مردن در آینده
مردگی ، تماشای سلاخی شدن خودت در آیینه است
مردگی ؛ سرشار از لحظاتیست که قبل از چشیدن آنها باید فراموششان کرد
مردگی حتی تنهایی هم ندارد
مردگی سرشار از "من" است
منی که مملو از مردگی ام
زندگی زیباست آری
اما مردگی نه..
مردگی یک من است ؛ و
یک پایان تلخ