۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

دوباره [صدای چشم 2]


شب شد : و تاریکی های من مصورمی شوند
باز با چشم زیبایت به من نگاه می کنی
دوباره با هم می دانیم
می دانیم که همه چیز می رود
با هم می خندیم
این بار آتش هم را، با صدای سرد هم خاموش می کنیم
و دوباره
همینجا عهد می بندیم
تا ابد نابود خواهیم کرد
چون راه ساختنش را بلدیم
آنقدر نابود می کنیم
تا تمام دنیا را
از نو بسازیم

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

تمام هیچ ت|چرک|و


صبح به صبح بیدار شو
به "آن" غذا بده
به خاطرش زحمت بکش
برایش کتاب بنویس
فلسفه ها بتراش
زمان را صرف آن "مقدس" کن
برایش اشک بریز
اما از دید من
تمام "آنِ" مقدس تو ؛
فقط ، نطفه ایست از کثافت خودت