۱۳۹۴ دی ۱۱, جمعه

روباه سُرور



شگفت ای روباه سُرور
که چه سخت می اندیشی بر این باغ فرار
شگفت ای روباه سرور
که بود آن سازنده دیوار باغمان ؟
برای من بیا ، تا پیدایش کنیم
زنگی نوازیم بر این تیرگی ها
دستی بده ، لبخندی بزن
تو ای روباه زیبای سرور
سروری از این شب سرد ابدی کوهستانمان
تو را در آغوش خود می کشم
ای تنها روباه این سرزمین
تو ای تنها ضعف تمام این قدرت
تویی آن کشش آخر نوری در انسجام بی نفوذ ظلمات
تویی ، نماد زجرهای ساخت هر ظرف
ای تنها زیبا روباه پرسه زنان در پس خاکستری هایم
با صدای لبخندت آهنگی بخوان
نگاهم کن، با هر چشم یشمت
کمی صبر خواهیم کرد
کسی خواهد رسید
خواهد گفت
که پیدایش کرده است

۲ نظر:

پگیو گفت...

خیلی خوب بود و قابل فهم تر از قبلیا :)

Mallkind گفت...

مرسی
: )

این یکی دلش می خواد فهمیده شه، اما تو آخرین مرحله از نظر من بعید می دونم که بشه..