هیولایی کوچک
متولد شد
تا فقط ببیند
دید و خوابید
مرد و تمام شد
حالا هر شب ، شب
به یادش رقص می زند
و می افتد تصویرش
بر برکه بیشه اش
انعکاس ماه بر
جای یک چشمش
یادی از هیجان
انعکاس خورشید بر جای چشم دیگرش
و سایه درختان
بیشه زارش، رقصنده به آن حرکت پس می دهند
هیولای کوچک
بیشه، بیشه ات جای توست
اگر نیایی
بیشه تاریکت همیشه تو را می سازد